هم‌گرایی در افغانستان؛ چالش‌ها و راهکارها

میثم کریمی؛ عضو سازمان اجتماعی سفید

چکیده

در عصر امروزی، اتحاد و هم‌گرایی به‌عنوان یک پدیده مهم در جهان شناخته می‌شود که پس از دوران جنگ سرد اهمیت بیشتری یافته است. این فرآیند به توسعه همدلی بین ملت‌ها، گسترش ارتباطات بین گروه‌های مختلف و تقویت زیرساخت‌های ارتباطی و آموزشی در جوامع می‌انجامد.

هم‌گرایی در جوامع بین‌المللی پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۹۱ میلادی، توجه محققان را جلب کرد و جایگاه برجسته‌ای در مطالعات روابط بین‌الملل یافت. طی چندین سال اخیر، پژوهش‌های متعددی در این زمینه انجام شده است. در افغانستان، این فرآیند در زمان حکومت امانی (۱۹۱۹م) آغاز شد و مسیرهای پرفراز و نشیبی را طی کرد. پس از حضور ایالات متحده آمریکا و ناتو به افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی، این روند مسیر تازه‌ای پیدا کرد، اما به دلیل تداوم جنگ و مداخلات کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در امور داخلی افغانستان، نتوانست به مسیر اصلی خود ادامه دهد.

کلیدواژه‌ها: ملت، هم‌گرایی، تداوم جنگ، چالش‌ها، راهکارها

مقدمه

هم‌گرایی و هم‌سویی در کشورهای پس از جنگ و گرفتار منازعه، فرایندی دشوار است. بدون یک استراتژی منظم و دقیق، نمی‌توان یک ملت را متحد ساخت. این روند در کشوری مانند افغانستان، به دلیل تنوع قومی و موقعیت جغرافیایی ویژه آن، چالش‌برانگیزتر است. افغانستان از چهار طرف توسط شش کشور آسیایی محاط شده و هر کشوری با چنین موقعیتی، از استراتژی کشورهای همسایه تأثیر می‌پذیرد. به‌ویژه کشورهای ایران و پاکستان، به دلیل اشتراکات فرهنگی و مذهبی با افغانستان، تأثیرات مثبت و منفی بیشتری بر این کشور دارند.

علاوه بر این، نگاه قومی به روند هم‌گرایی و نبود نهادهای مدنی قوی و فراگیر، از دلایل اصلی ناکامی این پروسه در افغانستان محسوب می‌شوند. در این مقاله، تلاش شده است تا به‌طور مختصر، عوامل بازدارنده‌ی هم‌گرایی و اتحاد ملی و همچنین راه‌حل‌های ممکن برای رسیدن به این هدف بررسی شوند. هدف این پژوهش، ارائه راهکارهایی برای رهایی از شکاف‌های عمیق فرهنگی، قومی و زبانی است که سال‌ها گریبان‌گیر ملت افغانستان بوده‌اند.

بحران ملی‌گرایی در افغانستان

در افغانستان، پروسه هم‌گرایی در زمان حکومت امانی (۱۹۱۹م) آغاز شد و مسیرهای پرفراز و نشیبی را طی کرد. با به قدرت رسیدن سردار محمد داودخان در ۲۲ سرطان ۱۳۵۲، وی که حمایت اتحاد جماهیر شوروی سابق را پشت سر داشت، تلاش کرد تا با اجرای اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، افغانستان سنتی را با آهنگ پیشرفت‌ها و تحولات معاصر همسو سازد و به مدرنیزاسیون و ملت‌سازی دست یابد؛ متاسفانه، رویکرد سردار محمد داودخان در برابر عالمان دینی، بنیادگراها و مخالفان سیاسی باعث شد قشر سنتی جامعه با عالمان دینی و مخالفان سیاسی که در پاکستان مستقر بودند، هم‌صدا شوند و علیه دولت دست به شورش‌ها و هرج‌ومرج بزنند. (صد مقاله برتر، ۱۴۰۱: ۱۹).

در ادامه، کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان و جنگ‌های داخلی میان گروه‌های تنظیمی، مانع تحقق استراتژی ملت‌سازی شد. پس از خروج نیروهای شوروی در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ و فروپاشی حکومت حزب دموکراتیک خلق، برای نخستین بار قدرت سیاسی افغانستان به حزب جمعیت اسلامی به رهبری برهان‌الدین ربانی واگذار شد. اما دیگر احزاب جهادی، این شرایط را تحمل نکردند و جنگ‌های داخلی (۱۳۷۱-۱۳۷۳ هـ.ش) آغاز شد، که دوباره افغانستان را دچار آشوب و ناامنی کرد (ابطحی، ۱۳۹۴: ۶۱-۶۲).

با وجود درگیری‌های میان گروه‌های مجاهدین، در سال ۱۳۷۴ هـ.ش، گروه نوظهور طالبان در قندهار اعلام موجودیت کرد. این گروه به‌سرعت بخش‌های وسیعی از افغانستان را تحت سلطه خود درآورد و در عرصه سیاسی نمایان شد. با به قدرت رسیدن طالبان در سال ۱۹۹۵م، دانشگاه‌ها تعطیل شدند و دختران و زنان از آموزش، اشتغال و حضور در خیابان‌ها منع گردیدند. مراکز فرهنگی، هنری و سینماها نیز از فعالیت بازماندند. عملکرد طالبان در زمینه اجتماعی، فرهنگی و حقوق بشری، اعتراضات جهانی را به دنبال داشت (کریمی، ۱۴۰۲).

تحولات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و تشکیل نظام جمهوریت در افغانستان، فصل تازه‌ای در تاریخ کشور رقم زد. ایجاد نهادهای سیاسی، زیربناهای اقتصادی و اجتماعی، بازگشایی مکاتب و دانشگاه‌ها برای دانش‌آموزان، برگزاری انتخابات براساس اراده مردم و گسترش رسانه‌های جمعی، روزنه‌ای از امید برای آینده‌ای مترقی و شکوفا پدید آورد. با این حال، گسترش ناامنی‌ها، فساد گسترده در ادارات دولتی و اختلافات داخلی میان حاکمان دولت، امیدها را کمرنگ ساخت (کریمی، ۱۴۰۳: ۳).

تحولات فوق سبب شدند که فرآیند ملت‌سازی مسیر اصلی خود را طی نکند. از سوی دیگر، مردم افغانستان هنوز تعریف واضحی از ملت واحد و ارزش‌های ملی ندارند. غم‌انگیزتر آنکه نسل جدید کشور، رشد و پیشرفت خود را وابسته به احزاب و رهبران سیاسی، مذهبی و قومی می‌دانند. نگاه قومی به ملت‌سازی، نبود نهادهای اجتماعی و فرهنگی قوی و فراگیر و تداوم منازعات، از دلایل اصلی ناکامی پروسه هم‌گرایی در افغانستان به شمار می‌روند.         

۱. عوامل محیطی و جغـرافیایی

وجود پراکندگی جمعیتی و جغرافیایی در افغانستان نیز قابل بحث است. هر یک از اقوام در بخش‌های معینی از این سرزمین متمرکز شده‌اند. پشتون‌ها عمدتاً در جنوب و جنوب شرقی ساکن‌اند، هزاره‌ها در مناطق مرکزی افغانستان متمرکز هستند، تراکم جمعیت تاجیک‌ها در ولایات شمال و شمال شرق قرار دارد، و ازبک‌ها عمدتاً در شمال غرب زندگی می‌کنند. (فرجی‌راد، ۱۳۹۰: ۱۲۰).

اقلیم و آب‌وهوای متنوع این کشور، ساکنانش را با باورها، رفتارها، فرهنگ‌ها و ویژگی‌های اخلاقی متفاوتی پرورش داده است. این تفاوت‌ها در رفتار و طرز تفکر افراد مشهود است. احساس بیگانگی فرهنگی، عاطفی و روحی میان ساکنان اقلیم‌های مختلف، تشدید روحیه درون‌گرایی، گسترش و تداوم بی‌اعتمادی ناشی از نبود روابط متقابل و واکنش منفی نسبت به فرهنگ و ارزش‌های اجتماعی، از پیامدهای این پراکندگی است. طبیعت خشن و محصور در میان کوه‌ها و دره‌ها نیز ویژگی‌های خاصی را در میان اقوام مختلف افغانستان شکل داده است. این شرایط، خشونت، انعطاف‌ناپذیری، تعارض و کمبود خویشتن‌داری را در بسیاری از افراد، به‌ویژه در مناطق روستایی، تقویت کرده است. به‌طور طبیعی، این عوامل منجر به روحیه خشونت، تعارض و کینه‌جویی میان اقوام مختلف شده است.  ( همان، ۱۳۹۰)

۲. سطح پایین سواد و آگاهی سیاسی

تعلیم و تحصیل مؤثرترین ابزار بشریت برای حل چالش‌های حال و آینده به شمار می‌رود. با توجه به اینکه جامعه افغانستان در گرداب سنت‌های قبیله‌ای غرق است، رشد علمی و فکری نسل جوان تنها راه‌حل بحران‌های موجود محسوب می‌شود. سه دهه جنگ و ویرانی سبب شده‌اند که اکثریت شهروندان از سواد کافی محروم بمانند و آگاهی سیاسی بسیار اندکی داشته باشند. ناآگاهی مردم نسبت به سرنوشت شان و نبود سواد کافی باعث شده است که گزینش‌ها در افغانستان نه بر مبنای منافع ملی، بلکه بر محور قوم، زبان و مذهب صورت گیرند. این مشکلات ناشی از چندگانگی قومی و مذهبی، تمامی مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی افغانستان را تحت تأثیر قرار داده‌اند.

آگاهی در جامعه نمایانگر سطح سواد، دانش و بینش شهروندان است. بنابراین، نبود سواد کافی و دانش سیاسی موجب شده است که مردم از وجدان اجتماعی کمتری برخوردار باشند و نسبت به سرنوشت و کشور خود بی‌تفاوت عمل کنند. این بی‌تفاوتی آن‌ها را همواره تحت تأثیر سیاست‌های مخرب همسایگان قرار داده است (کریمی، ۱۴۰۰: ۲۵).

۳. ساختار نظام قبیله‌ی

یکی از عوامل تداوم بحران هم‌گرایی در افغانستان، ساختار نظام قبیله‌ای است. نظام قبیله‌ای در افغانستان نظامی بسته و خودمحور است که نوع روابط، خویشاوندی و بینش جامعه را تعیین می‌کند. خصوصیت بارز این نظام درون‌گرایی است که پرده‌ای از بی‌اعتمادی نسبت به محیط بیرونی را در ذهن و بینش جامعه گسترش می‌دهد. وجود و شیوع عصبیت ناخودآگاه در قبایل، تعاملات اجتماعی و فرهنگی را میان اقوام مختلف کشور محدود کرده است (فرجی‌راد، ۱۳۹۰: ۱۲۱).

در افغانستان، علاوه بر چهار گروه عمده قومی، شامل پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک، ده‌ها گروه قومی دیگر نیز وجود دارند که در مکان‌های مختلف جغرافیایی متمرکز شده‌اند. اقوام پشتون بیشتر در جنوب شرق، تاجیک‌ها در مناطق شمالی و بخشی از غرب کشور، هزاره‌ها در مناطق مرکزی و ازبیک‌ها عمدتاً در شمال افغانستان سکونت دارند (همان، ۱۲۰).

هر یک از این گروه‌های قومی تحت تأثیر شرایط و خصلت‌های محیطی ویژه خود پرورش‌ یافته و با آن سازگاری یافته‌اند. این ویژگی‌ها غالباً متفاوت از یکدیگر هستند. به این معنا که ساکنان هر محیط، رفتارها و باورهایی را کسب کرده‌اند که تحت تأثیر خصوصیات و شرایط اکولوژیکی همان محیط شکل گرفته است؛ این خصوصیات گاه در تضاد با یکدیگر قرار گرفته و به شکل آداب قبیله‌ای، هنجارها و ارزش‌های عقیدتی نمایان می‌شوند. به‌ویژه در مناطق روستایی، روح خشونت، معارضه، عدم خویشتن‌داری، عدم انعطاف و کینه‌جویی را در میان مردم و اقوام تقویت کرده‌اند.

 شدت این پدیده در ضمیر همه گروه‌های قومی نهادینه شده است؛ با این حال، در مناطق جنوب و جنوب شرق افغانستان به دلیل تابوسازی و نمادهای قومی، تعلق‌های پررنگ‌تر از این رهگذر به چشم می‌خورد. (کریمی،۱۴۰۳)

در مناطق روستایی، فرهنگ، آداب، هنجارها، باورها و سنت‌های قبیله‌ای در هر قبیله متفاوت است. به همین دلیل، مقاومت سرسختانه‌ای در برابر اصلاحات فرهنگی و فرآورده‌های مدرن از خود نشان می‌دهد.

 ۴. تنوع فرهنگی و زبانی

در کشوری که تنوع فرهنگی، اندیشه‌ها و برداشت‌های متفاوت و بعضاً متضاد از زندگی اجتماعی وجود داشته باشد، این ویژگی می‌تواند هم فرصتی برای زندگی مسالمت‌آمیز در کنار یکدیگر فراهم کند و هم به تهدیدی برای بقای همدیگر تبدیل شود.

یکی از عوامل تداوم بحران ملی در افغانستان، مسائل فرهنگی و مذهبی است. در نبود فرهنگ مدرن و مترقی، فرهنگ‌های سنتی به گسترش ناسیونالیسم قومی (احساسات قومی) دامن می‌زنند و به جای تقویت ناسیونالیسم مدنی (احساسات ملی) و جلوگیری از تعمیق شکاف اجتماعی، گروه‌های قومی را در افغانستان در تقابل با یکدیگر قرار می‌دهند. از سوی دیگر، زبان یکی از عناصر اساسی هویت ملی محسوب می‌شود که با کارکردهای چندوجهی خود، مفاهیم و علایق مشترک را پرورش می‌دهد. اما در افغانستان، زبان به‌عنوان ابزاری برای گسستگی و بیگانگی میان اقوام و اتباع کشور عمل کرده است. به این معنا که تنوع زبانی در جامعه به چندگانگی ملی منجر شده و زبان‌های متفاوت به‌عنوان نماد تمایز قومی و حتی نشانه تعصب نژادی شناخته می‌شوند. ( فرجی‌راد، ۱۳۹۰: ۱۲۲).

زبان‌های پشتو و فارسی-دری، به‌عنوان دو زبان رسمی کشور، در عرصه ملی نقش مهمی ایفا می‌کنند. با این حال، در برخی موارد، ترجیح دادن یک زبان نسبت به سایر زبان‌ها و لهجه‌ها در ادارات دولتی، مراکز آموزشی و فرهنگی، حساسیت‌های زبانی را تشدید کرده و به تقابل اجتماعی-فرهنگی میان اتباع کشور دامن زده است.

۵. ساختار مذهبی

دلیل دیگری که منجر به عدم موفقیت روند هم‌گرایی و همدیگرپذیری در افغانستان می‌شود، مسأله مذهب است. افغانستان در مرز شرقی جهان اسلام قرار دارد و مذهب به‌عنوان یکی از عناصر بارز برای شکل‌گیری هویت ملی محسوب می‌شود. به همین دلیل، تأثیر مذهب در زندگی مردم بیشتر از هر عامل دیگری نمایان است. هیچ‌چیز به‌اندازه مذهب در مناسبات اجتماعی، قومی و فرهنگی افغانستان تأثیرگذار و تعیین‌کننده نیست. چرا که باورهای مذهبی در عمق اعتقادات و ایدئولوژی مردم افغانستان ریشه دوانده‌اند. این پایبندی احساسی به مذهب و آمیختگی آن با سنت‌های قبیله‌ای، روح جمعی مردم را زنده نگه داشته است (سردار نیا، ۱۳۹۳: ۴۰).

بنابراین، فرورفتگی در سنت‌ها و دلبستگی به مذاهب، ظرفیت ذهنی، عقلانیت و خرد جمعی را محدود کرده و زمینه‌ساز افراط‌گرایی، عصبیت و محدودیت فکری در ضمیر ناخودآگاه جمعی شده است، در افغانستان نیز همین ساختار مذهبی سبب شده که رهبران سیاسی از این هویت به‌عنوان ابزار برای سیاست‌گذاری و کسب قدرت استفاده کنند؛ این خود یکی از موانع ملت‌سازی به‌شمار می‌آید؛ گاهی اوقات این وضعیت زمینه‌ساز بروز اختلافات و جنگ‌های داخلی خونین شده است. (فرجی‌راد، ۱۳۹۰: ۱۲۴)

 به‌عنوان مثال، در جنگ‌های داخلی میان احزاب جهادی پس از سال ۱۳۷۱، برخی آمارها تعداد قربانیان این جنگ را حدود ۴۰,۰۰۰ نفر و تعداد آواره‌ها را صدها هزار نفر گزارش می‌کنند؛ اما احتمالاً تلفات جنگ بیشتر از این مقدار بوده است.

۶. سنتی بودن جامعه افغانستان

گرایش سنتی مردم افغانستان نیز یکی از موانع پیش روی هم‌گرایی در کشور محسوب می‌شود. دولت‌های گذشته نیز به خوبی این مسئله را درک کرده بودند و به همین دلیل در دوره‌های مختلف برای مهار کردن آن تلاش‌هایی صورت گرفت. در گام نخست، شاه امان‌الله خان تلاش کرد که جامعه سنتی افغانستان را به یک جامعه مدرن و فرهنگی تبدیل کند؛ اما این اقدام با مخالفت بنیادگرایان و قشر سنتی جامعه مواجه شد (صد مقاله برتر،۱۴۰۱: ۹).

به دنبال آن، سردار محمد داودخان در سال ۱۳۵۲هـ.ش، با حمایت اتحاد جماهیر شوروی سابق، قصد داشت با اجرای اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، افغانستان سنتی را با آهنگ پیشرفت‌ها و تحولات معاصر جهان و مدرنیزاسیون همنوا سازد. این اقدام باعث شد که عالمان دینی و مخالفان سیاسی او که در پاکستان متمرکز شده بودند، همصدا شده و در مقابل اصلاحات فرهنگی دولت واکنش نشان دهند (کریمی و امنیان، ۱۴۰۱: ۸۴ ـ ۸۵).

پس از آن، نسلی که در دوران مقاومت علیه اتحاد جماهیر شوروی سابق به همراه جنگ‌های داخلی روی کار آمده بود، با نسل‌های گذشته که آزادی و رفاه را تجربه کرده بودند، تفاوت‌های زیادی داشت. آن‌ها به دنبال رفاه و پیشرفت نبودند؛ بلکه تنها سنت‌های جامعه و باورهای دینی و مذهبی خود را راهنمای زندگی می‌دانستند ( کریمی، ۱۴۰۳).

در این شرایط، کشورهای همسایه و فرامنطقه‌ای از این موضوع برای اهداف استراتژیک خود و به‌منظور ایجاد بی‌ثباتی و هرج و مرج در افغانستان استفاده کردند.

نتیجه‌گیری

هم‌گرایی در افغانستان در دوره‌های مختلف فراز و فرودهایی را پیموده است. یکی از دلایل ناکامی هم‌گرایی در افغانستان، گسترش ناسیونالیسم قومی، نبود اندیشه‌ی همدیگرپذیری در کشور و وجود دیدگاه‌های مختلف و متضاد درباره‌ی چگونگی دست‌یابی به این آرمان ملی می‌باشد. با توجه به چگونگی شکل‌گیری یک ملت واحد در افغانستان، باید بدانیم که رسیدن به یک جامعه‌ی مرفه و شکوفا از راه انحصارگرایی، نادیده‌گرفتن ارزش‌های ملی و خودکامگی امکان‌پذیر نیست؛ بلکه نتیجه‌ی چنین رویه‌ای جنگ‌های داخلی، فقر و ویرانی کشور خواهد بود.

بنابراین، به این نتیجه می‌رسیم که اتحاد و هم‌گرایی یگانه عاملی است که می‌تواند این کشور را از فقر و بدبختی نجات داده و افغانستان را به یک کشور مترقی و مرفه تبدیل کند. با در نظر گرفتن منافع مشترک میان اقوام و اقلیت‌های مختلف، می‌توان ملت را متحد ساخت. برای موفقیت در این مسیر، باید هویت ملی پایدار را توسعه داد، جامعه‌ی مدنی را تقویت کرد و مشارکت فراگیر ملی در سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های کلان کشور فراهم نمود تا همه‌ی اتباع افغانستان در این فرایند حضور داشته باشند. بدین ترتیب، همه‌ی مردم ساکن در این جغرافیا خود را شریک و مسئول آبادانی کشور دانسته و در رشد و شکوفایی آن سهیم خواهند شد.

پیشنهادهای عملی:

  • حمایت دولت از شبکه‌های رادیو، تلویزیون و مطبوعات برای تولید، پخش و نشر موضوعات فرهنگی و دست‌آوردهای همه‌ی اقشار جامعه، به‌ویژه زنان در کشور.
  • تقویت و نوسازی برنامه‌های آموزشی در مکاتب و دانشگاه‌های کشور و برگزاری دوره‌های کوتاه‌مدت آموزشی و آگاهی‌دهی توسط دولت برای ترویج همدیگرپذیری در مناطق مختلف کشور.
  • احترام به حقوق زنان و حمایت از آن‌ها به‌عنوان یکی از استراتژی‌های دولت. با آن‌که روی‌کارآمدن نظام جمهوریت در کشور باعث گسترش نقش زنان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی شده بود، متأسفانه در حال حاضر محدودیت‌های بیشتری بر زنان و دختران اعمال می‌شود. از جمله می‌توان به ممنوعیت کار، تحصیل، فعالیت‌های سیاسی و مسدودنمودن دروازه‌های دانشگاه‌ها و مکاتب بر روی دختران اشاره کرد. امیدواریم در این زمینه تجدیدنظر صورت گیرد.

منابع

  • ابطحی، سید مصطفی، و ترابی، سید علی اصغر. (۱۳۹۴). نقش آمریکا در دولت ـ ملت‌سازی در افغانستان و عراق جدید. فصلنامه تحقیقی علوم سیاسی، سال یازدهم، شماره سی و دوم (۳۲).
  • امنیان، بهادر، و کریمی، مایده. (۱۳۹۱). استراتیژی «دولت و ملت‌سازی» آمریکا در افغانستان. فصلنامه علمی ـ پژوهشی سیاسی، سال هشتم، شماره اول (۱).
  • کریمی، میثم. (۱۴۰۰). تحولات سیاسی در افغانستان بین سال‌های ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸. مرکز معلومات افغانستان (ACKU)، پوهنتون کابل.
  • کریمی، میثم. (۱۴۰۲). مشارکت و همدیگرپذیری؛ تنها راه‌حل بحران افغانستان. خبرگزاری شهروند.
  • کریمی، میثم. (۱۴۰۳). فرایند بدفرجام دموکراسی در افغانستان. جمهوری مدارا.
  • سردارنیا، خلیل، و حسینی، سید مهدی. (۱۳۹۳). چالش‌های اجتماعی دولت مدرن افغانستان. فصلنامه علمی پژوهشی سیاست جهانی، شماره سوم (۳).
  • صد مقاله برتر. (۱۴۰۱). اندیشه‌ها برای افغانستان. مؤسسه مطالعات اقتصادی و حقوقی افغانستان. نشر واژه، کابل.
  • فرجی راد، عبدالرضا، و همکاران. (۱۳۹۰). بررسی روند دولت‌ـ ملت‌سازی در افغانستان و موانع پیش‌رو. دانشگاه آزاد اسلامی تهران.